سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

سودان گلن سورمه ­لی قیز

  سودان گلن سورمه ­لی قیز سودان گلن سورمه ­لی قیز چوخ اینجیدیر کوزه سنی چوخ اینجیدیر کوزه سنی ائله نازایله گلیرسن آپاریرلار بیزه سنی آخ* آپاریرلار بیزه سنی کوزه­نی الین­نن آلام قولومو بوینونا سالام قولومو بوینونا سالام ...
17 تير 1392

جشن پایان سال تحصیلی

زنبور طلا منم من زرد وبلا منم من کارگرم کار می کنم کارهای بسیار می کنم صب سحر بیدار می شم مشغول کار و بار می شم پرو پرو پرو پر میزنم به هر گلی سر می زنم  پرو پرو پرو پر وزو وزو وزو وز  پرو پرو پرو پر وزو وزو وزو وز. جشن در تالار دبیرستانی که پدرت در آن درس خوانده بود برگزار شده بود بعد از جشن پدر ودخترکلی توی حیاط عکس گرفتند برای بابا حسین هم تجدید خاطرات شد.     ...
8 تير 1392

حرفهای مادری با دختری

عزیزتر از جانم سانای همیشه  وبلاگهای مادرانی را می خوانم که برای فرزندانشان نوشتن که چقد دوستشان دارن و امید زندگی وعشق شان هستن و بدون آنان می میرن.  این حس مشترک همه مادران هست که غریزی است . اما تنها نکته ای که من اصلا در خواندن خاطرات مشاهده نکردم مشکلاتشان با فرزندانشان است .نمی دانم آیا آنان مشکلی با فرزند خود ندارند و یا اینکه به قول یکی از دوستان با لباس پلو خوری می یان اینجا و یا اینکه، دوست دارن فقط  از شیرین کاریها و خوبیهای فرزندشان بنویسند. زیبای من ، ولی من و تو بعضا باهم  مشکل داریم حالا نمی دانم مشکل از کداممان هست. اعتراف کنم که با خواندن بیشتر خاطرات به حال مادران...
7 تير 1392

اردو تفریحی وعلمی

سانای عزیزم: ١٨ اردیبهشت از طرف مهد کودک برای آشنایی با علایم و مقررات رانندگی به پارک ترافیک  رفتید .بعد از پارک برای صرف ناهار هم رفتید غذاخوری صدرا.  توی دوتا عکس پایینی خیلی کم مشخص هستی که من داخل کادر انداختم صرفا به خاطر اینکه با دیدنش خاطره اون روز برات زنده بشه گذاشتم .        ...
3 تير 1392

ملک محمد صالح

بعد از ظهر شنبه 14 اردیبهشت به اتفاق بابا بهروز و آقاجان به دشت محمد صالح رفتیم ازجاده که نگاه می کردی انگار چادری بر دشت کشیدی . ( البته امروز پدرم میگفت براثر بارندگی الان دیگه دشت پر از شقایق شده .حیف که مجال دوباره رفتن نیست)   چقد علاقه داری به چیدن گل گاو زبان وای خار رفت دستت. این آرامگاه شهید ژاندارم میرزاعلی هست در پاسگاه متروکه کنار ملک محمد صالح. قبلا در    پستی  در مورد این شهید توضیح  دادم .                  &...
7 خرداد 1392

طبیعت بکر

سانای جان  ١٣ اردیبهشت هفت خانواده که کلا ٢٠ نفر بودیم به این منطقه رفتیم . هر سال بهار پدرت به اتفاق آقاجان ،عموها و دایی هاش و... یک روز به کوه های ولایت خودشان می روند چون گردش گروهی هست خیلی خوش میگذرد از آنجایی که بابات بدون ما هیچ کجا نمی رود وتنها تفریحی که در طول سال بدون مامیرفت همین کوه رفتنش بود که امسال تصمیم گرفت ما را هم ببرد هر چند با وجود نازنین تو سخت هست ولی گفت یه منطقه دیگر میرویم که ماشین تا کوهپایه برود . روز خیلی خوبی بود من اولین بار بود که به این محال میرفتم از دیدن اون همه مناظر زیبا لذت بردم اصلا نمی شه زیبایی طبیعت را در چند عکس آورد فقط می تونم بگم جاهای خیلی خیلی با صفایی بودند. مبینا و ...
6 خرداد 1392

بادبادک

یواش یواش نخش رو باز کن آفرین داره می ره بالا مثل اینکه نور خورشید اذیتت می کنه خورشید خانوم دیگه اجازه نگاه کردن نمی ده . وای مواظب باش آفرین نزار بیفته دیگه اوج گرفت ببین تا کجاها رفته... سیزده بدر 92                              ...
31 ارديبهشت 1392