سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

...

  عزیزم سانای نمی دونم چرا چند روزی هست که حس بروز کردن وبت را ندارم هر چی می نویسم ثبت موقت و عدم نمایش در وبلاگ رامی زنم   دختر رویایی من سانای ...
20 تير 1392

من وبلاگم را دوست دارم ...

من وبلاگم را دوست دارم   چون تو را دوست دارم   من وبلاگم را دوست دارم   چون قاصدی است به زمان آینده   من وبلاگم را دوست دارم   چون کودکانه های تو را در آن می نویسم   من وبلاگم را دوست دارم   چون از طریق آن با مادران مهربان آشنا شدم   با تشکر فراوان از  مامان نیایش  که ما را به این بازی زنجیره ای دعوت کرده   قانون این بازی اینکه سه نفر از دوستاتو دعوت کنی     نیروانای عزیزما   ساینا عشق مامانی   کیانای مامان       ...
5 اسفند 1391

نمایشگاه نقاشی سانای

  نمایشگاه مجازی شامل 51  اثر منتخب از بین صدها اثر این نمایشگاه شامل 41 اثر  با مداد رنگی 5 اثر با آبرنگ  5 اثر با مداد شمعی     اثر اول:     اثر دوم:     اثر سوم:     اثر چهارم : پسر فشن     اثر پنجم: انسان ،گل، درخت ،ماهی ،آب سبزه،سنگ   اثر ششم:   اثر هفتم: یکی از امامان     اثر هشتم: انسان،بادبادک،بادکنک،سنگ،ماهی،انسان زندانی،آکواریوم ،پروانه،امام ،خانه   اثر نهم : ابر ،آسمان،انسان،گل ،پرنده، درخت،سبزه ،آب     ...
18 دی 1391

تاریکی زمین...

دخترکم : امروز یکشنبه       ١٢/٩/١٣٩١ شمسی                        ٢/١٢/٢٠١٢ میلادی                        ١٧/١/١٤٣٤ قمری                       تو ٥ سال و ١ماه ٢٤ روز سن داری .................................................... این روزها می گویند: ناسا پيش بيني کرده است که در...
13 آذر 1391

هموطن، چهل روز پیش زلزله خانه ام را لرزاندو حال سرما تنم را .

سانای جان: زندگی جاریست ولی ... چگونه؟  برای تو می نویسم از درد . از درد مردم بی خانمان، از درد مردمی که چهل روز پیش زلزله خانه شان را لرزاندو در یک آن کاشانه شان را به تلی خاک تبدیل کرد.مردم دیگر از زلزله نمی ترسند چون چیزی ندارند از دست بدهند .هرچه داشتند از دست رفت. این چهل روز بر مردم زلزله زده چه گذشت ؟ به فکر کدام مصیبت خود باشند ؟ از دست رفتن عزیزان ؟ ویرانی خانه وکاشانه ؟ آوارگی وبی خانمانی ؟ از دست دادن احشام؟  زندگی در چادر؟ . . . و اما حالا بعد از گذشت چهل روز، توی چادر تنشان از سرما می لرزد.  این بار نگران باد وباران وسوز وسرما هستند که چادر، تنها پناهگاهشان را می گیرد .آیا ...
29 شهريور 1391

نقاشی

                       با تشکر فراوان از مدیر وبلاگ " آرزوهای رنگی"  ، لطف کرده و نقاشی سانای را کشیده .               http://www.masoomeh-jafari.blogfa.com/post-167.aspx                           ...
19 شهريور 1391

غرش ... فریاد ... سکوت

غرش ------   ناگه سيه شد آفتاب فصل آتش در شهر ترك از سرزمين زال و آرش   تيغ زمين در قلب آذربايجان شد مرداد داغش يك شبه رنگ خزان شد   در زير پاها لرزه بر اندام افتاد چون صيد مغلوبي ميان دام افتاد ***   فرياد -----   چون اسب وحشي در ميان مردمان تاخت هُرّاي او بر جان مردم لرزه انداخت   فرياد بود و جيغ و خون و سنگ و آوار از هر طرف، بالا و پايين ، كوي و بازار   يك عمر در هر ثانيه از ذهن رد شد اوضاع خوب شهرمان يكباره بد شد   آوار مي كوبيد بر هرجا كه مي خواست هر لحظه از مرد و زنان شهر مي كاست   *** سكوت -------   خاموش شد قلب زمين، مردم نترسي...
23 مرداد 1391

شعری درباره خدا

  دوستای خوبم و همکارای عزیزم  ممنونم لطف کردید ونظرات خوبتون را درباره شناخت کودک از خدا نوشتید.      مامان خوب محیا جون ،زحمت کشیدند و این شعر زیبا را برام فرستادند.                               شعر از "قیصر امین پور" پیش از اینها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس خشتی از طلا پایه های برجش از عاج وبلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق کوچکی از تاج او هر ستاره، پولکی از تاج ...
5 تير 1391