سفر شمال
سانای جانم ،
ای کسی که کودکی را دوباره با تو تجربه می کنم این بار می خواهم برایت از سفر بنویسم پس بر واژه ها سوار شو تا خاطرات سفر شش روزه برایت تداعی شود.
بامداد شنبه ١٩ مرداد رخت سفر بستیم و کوله بارمان را برداشتیم ودل به جاده دادیم پیش رفتیم .مقصدمان دیار جنگل ودریا ،و باران ومه بود. بنابراین جاده فیروز کوه به شمال را انتخاب کردیم به چند دلیل :
تا حال این مسیر را نرفته بودیم
دیدن پل ورسک و شهر زیبای آلاشت
حرکت در طول دریا از بابلسر تا آستار.
روز اول چندان خوب نبود چون برای رسیدن به فیروز کوه باید آزاد راه تبریز تا پایتخت را طی کنی دیدن بیابان خشک وبی آب وعلف خیلی خسته کننده است همان بهتر که این مسیر را شب بری من جاده قدیم تبریز -تهران را دوست دارم اون جاده پر پیچ وخم که از کنار شهرها و آبادیها می گذشت بخصوص مناظر قره چمن را خیلی دوست دارم ولی خوب آزاد راه هم یه مزایای دیگری دارد باید تحمل کنیم . خواهر شوهر خاله اصرار داشت شب را تهران در منزل آنان بمانیم ولی می خواستیم زودتر به مقصد برسیم در این میان فقط از جاجرود خوشم آمد شهری در ته دره ای سرسبز و رودخانه پر آب. نمی دانم چرادیدن سرسبزی خستگی را از تن بیرون و روح را تازه می کند شب به فیروز کوه رسیدم ودر آنجا اتراق کردیم .
پارکی در فیروز کوه
صبح به راه خود ادامه دادیم شب باران آمده بود وهوا مه آلود بود به جایی رسیدیم بنام گدوگ مه جاده را گرفته بود گرچه خطر ناک بود ولی حرکت در داخل ابرها برایم لذت بخش است قبلا هم چندین بار در شمال تجربه کردم طبیعت شمال یواش یواش در حال نمایان است بوته های گیاهان وحشی از لابلای سنگلاخ ها بیرون امدند وخود را در دل صخره ها پیچانده اند
تونل را که بگذری از زیر پلی رد می شوی آبادی در کوهپایه دیده می شود از پیر مردی محل پل ورسک را می پرسیم جایی که آهن بر آهن می سابد و مسافر را از کوهی به کوه دیگر می رساند با اشاره دست می گوید سمت راست به طرف بالا. می رویم تا اینکه به اینجا می رسیم .
ورسک
پل ورسک
از این تنگه رودی جاری است احتمال می دهم این تنگه طی سالیان دراز به خاطر وجوداین آب ایجاد شده
گویند:"به فرمان رضا شاه ، مهندس سازنده پل موظف شد به همراه خانواده اش در هنگام عبور نخستين قطار از روي اين پل در زير آن قرار بگیرد تا به اين ترتيب اطمينان سازه ساخته شده، ثابت شود.
ورسک را ترک می کنیم به مقصد آلاشت .
آلاشت شهری است در بالای کوه .جاده پر پیچ وخم وخطرناک ودر عین حال خیلی باصفا و بکر دارد .به نظر من می ارزد یکبار سختی راه را تحمل کنی وسوار بر ابر طول جاده را پیمایی گویا این ابرها یا به اصلاح مه همیشه در این جاده سرگردان هست گاهی به ته دره میرود وگاهی به بالای کوه .همش در کمین هست که تو را در خود غوطه ور کند و راننده باید حواسش به جاده باشد و زیاد محو تماشای مناظر و دره های عمیق آن نباشد. در مسیر آلاشت تونل هایی را میبینی که گویا معادن زغال سنگ است برایم جالب است چون تا حال معدن زغال سنگ ندیده بودم از چندین روستا یا آبادی گذشتم تا به مقصد رسیدیم .
بعد از گشت وگذار در شهر و دیدن مسجد و رصد خانه ساعت ١٣:٤٥ دقیقه به جلوی درب منزلی می رسیم که زادگاه رضا شاه است وحال به موزه مردم شناسی تبدیل شده است .از عده ای که آنجا جمع شدن می شنویم که تعطیل است وهیچکس نمی داند که کی باز می شود یادداشتی هم ندارد که نوشته شده باشد کی به روی بازدیدکنندگان باز است مردم یواش یواش برای صرف ناهار وگشت وگذار به سایر مناطق آلاشت پراکنده می شوند .هیچ کس از اهالی هم جوابگو نیست همسایه دیوار به دیوار از پنجره به بیرون نگاه می کند وسیگار می کشد ازش سوال می شود می گوید ساعت٣ یا ٤ شاید هم صبح .بعد می گوید از شهرداری بپرسید . زنی از منزلی بیرون می آید که بر درش تابلوی زده شده با عنوان صنایع دستی آلاشت از او می پرسیم وخیلی بی تفاوت جواب می دهد که نمی دانم تعجب می کنم از رفتارش .بعد می گوید بیاید اینجا را ببینید از برخوردش اصلا خوشم نمی آید برای همین داخل هم نمیرویم .
خلاصه هر کس می آید یه عکس می گیرد و نا امید بر می گردد تا ساعت ٣:٣٠ منتظر ماندیم خبری نشد .باید شب خود را به بابلسر برسانیم چاره نیست باید برگردیم هرچند طول مسیر تا جاده اصلی ٣٥ کیلومتر است ولی با وجود مه و پر پیچی جاده بهتر است زود راه بیفتیم .
ما هم یک عکس یادگاری از ساختمان موزه می گیریم
در بین راه از قائم شهر و بابل رد شدیم شهرهای تمیز و قشنگی هستند خیلی خوب است همه شهرهایی که توی مسیر هستند را خوب ببینم وبشناسم ولی مسیر طولانی هست و مجال گشتن کم ،چاره نیست فقط باید گذشت تا به مقصد مورد نظر رسید .
عصر به بابلسر رسیدیم تو عزیز خیلی لحظه شماری می کردی برای آبتنی در آب
اسب سواری در ساحل بابلسر
ساحل هنگام غروب
غروب خورشید در ساحل بابلسر
نزدیکی های ظهر به شهر ساحلی محمودآباد رسیدیم .من از سواحل دریای شمال ساحل محمود آباد را خیلی دوست دارم هم دریاش خیلی تمیزه وهم اینکه ساحلش ماسه خیلی نرمی دارد هنگام قدم زدن در ساحل ویا آب تنی اصلا اذیت نمی شی .اول سوار قایق شدیم و بعد آب تنی و ماسه بازی.
سوار بر قایق
مثل اینکه این بچه لاک پشت ها هم می خوان برن توی آب
بعد از محمود آباد ساحل نور نیز توقف کوتاهی نمودیم هنگام برگشتن از پلاژ به پارکی که در نزدیکی قرار داشت رفتی وکلی سرسره بازی کردی .
قصد داشتیم شب را در چالوس بگذرانیم وقبل از رسیدن می خواستیم در پارک ساحلی سیسنگان ساعتی استراحت کنیم ولی ابرهای سیاه گواه براین بودن که باران خواهد آمد مصلحت دیدیم تا خود چالوس مستقیم برویم وسریع مکانی مناسب برای شب پیدا کنیم البته باران هم نیامد وما هم شب وروز خوبی را در چالوس گذراندیم .
اینجا داری اسمت را برروی ماسه ها حک می کنی ولی موج اجازه نمی دهد
ساحل چالوس هم زیباست گوش ماهی هایی که خرد شدند وبا ماسه ساحل قاطی شدند زیبایی خاصی دارند برای قدم در ساحل ویا رفتن توی آب حتما باید دمپایی پات باشه .
شاهکارهای دختر و پدر
و اما شهر جنگلی رامسر
سواحل سنگی رامسر باید مواظب باشی سنگها لیزن.
این بار از ساحل رامسر خوشم نیامد بوی بدی از دریا می آمد هم به خاطر جلبکها بود وهم به خاطر اسبهایی که در ساحل برای سوارکاری مسافران نگهداری می شد.
به طرف جاده جواهر ده رفتیم تا در کنار صفارود صفا کنیم .
درختان برای رسیدن به نور خورشید ازهم پیشی می گیرند.
اگر ریشه محکم باشد روی تخته سنگ هم می توانی استوار بمانی.
نمادی از زیستن
رصد طلوع خورشید در ساحل رامسر
آستانه اشرفیه - آرامگاه دکتر معین
جنگلی در مسیر رشت به انزلی
اسکله بندر انزلی
بالاخره به خونه عمه رسیدیم .
نازنین زهرا اجاق گاز به دست می خواد بره برای مهمونا غذا درست کنه .
مناظر پشت منزل عمه .
دریا در شب
جاده ساحل گیسوم
بعد از گشت و گذار در بازار آستارا راهی خانه می شویم تا شب باید به منزل برسیم طبیعت زیبای گردنه حیران را می بینیم متاسفانه تعداد ساختمانها و ویلاها نسبت به سال گذشته زیادتر شده .
بعد از اردبیل محلی است بنام نیر جای بسیار باصفایی است به خاطر وجود بولاخلار (بولاخلار در ترکی به معنی چشمه ها می باشد ).
در مورد این گیتاری که دستت هست بنویسم .
یک گیتاری کوچکتر از این قبلا برات خریده بودیم . توی بازار آستار این را دیدی خواستی بخریم قیمتش 19 هزار تومان بودم و هر کدوم از کلیدهاش صدای یه حیوان بود جالب به نظر نیامد ونخریدیم .در این حال بابات یه شلوار راحتی برای خودش خرید 20 هزار تومان ،تو شروع به گریه کردی و گفتی 20 هزار تومان گرونتره یا 19 هزار تومان ؟ چطور برای خودت 20 هزار تومان می دی شلوار می خری ولی 19 هزار تومان برای گیتار را می گی گرونه، من چشمم به دنبال اون گیتاره .عادت نداری چیزی که برات نمی خریم را به زور بخوای ولی به قول خودت چشمت را گرفته بود و اینگونه شد صاحب این گیتار شدی .
صاف و زلال باشی مثل این رود .
عزیزم همواره سفر بی خطری داشته باشی بخصوص در سفر جاده زندگی .
در پناه خدا