اولین واکسن
دو ماهگی حدود ساعت ده رفتیم اولین واکسنو زدی خیلی میترسیدم که تب کنی برا همین اونروز رفتم خونه آقاجان ینا . هر ٦ساعت باید قطره استامینوفن بهت می دادم و یخ می زاشتم رو جای واکسن . از ساعت ٣بعد ظهر تا غروب یکسره گریه کردی وفقط تو بغلم قدم می زدیم .شب هم ساعت کوک کردم هر یه ساعت به یه ساعت بیدار می شدم وتبتو کنترل می کردم شکر خدا شب راحت خوابیدی. ...
اولین نقاشی
علاقه مندی های سانای
دختر گلم بیشتر از همه به پارک وتاب بازی علاقه داری روزی نیست که با بابات پارک نری.باید بابات تاب رو از قسمت جلو محکم بکشه جلو و هل بده ماشالله خیلی شجاعی اصلا نمی ترسی از سرسره به صورت خوابیده میای پایین . وقتی من باشما پارک میرم بیشتر وقتا دلهره دارم که خدا نکرده طوری بشی معمولا ...
سانای به باغ وحش می رود
شنبه ٤ تیر ماه سالگرد ازدواج خاله بود برا همین دعوت کردن شام بریم باغلار باغی. جمعه هم جهاز کشون زن عمو بود یه تیکه از اساس مونده بود قرار شد بابا بره کمک عمو وآقاجان بعد بریم تبریز .ساعت هفت ونیم عصر راه افتادیم بابات از قبل قول داده بود که ببره باغ وحش تو هم هی از باغ وحش سوال می کردی شیر چی کار می کنه ؟آدمو می خوره ؟ از این قبیل حرفا . خلاصه به باغ پرندگان یا باغ وحش رفتیم انواع پرنده ها طاووس ،قرقاول،کبک ،طوطی، عقاب ،مرغ وخروس،قناری،مرغ عشق و....حیوانهای وحشی شیر،گرگ،روباه،خرس ،سگ،میمون،شتر مرغ،خرگوش ،گوزن ،آهو،بز کوهی و... را دیدی اصلا جرات نمی کردی نزدیک قفس ها بری هرچی می...
اولین ها
ا ولین گریه تو موقع به دنیا اومدنت کردی که این گریه با همه گریه ها فرق می کنه گریه زنده بودنته که همه رو با این گریه شاد کردی امیدوارم که هیچ وقت گریه نکنی . اولین خنده تو که دیدم سه ساعت بعد از تولدت بود ان شاله که همیشه بخندی دختر نازم . اولین بار که سوار ماشین شدی روز دوم تولدت بود که از بیمارستان به خونه مون رفتیم . اولین بار روز دوم زندگیت حموم کردی . اولین بار روز دوم زندگیت ناخنوناتو عموت گرفت . اولین بار روز سوم زندگی تو مهمونی شرکت کردی مهمونی مراسم نامگذاری خودت بود عزیزم . اولین بار روز چهارم جهت کنترل به دکتر رفتی الحمداله زردی هم نداشتی. اولین دندونت ٢ شهریور ٨٧ ...
سانای واستخر بادی
تابستان 89 این استخر رو سال 88 از بانه برات خریدیم . هوا گرم شده کار ما هم در آمده هر روز باید اینو پر کنیم بعضی روزا شده سه بار آب تنی کردی یه روز هم غروب بود می خواستی آب تنی کنی بابات هم مجبور شد استخر رو بیاره تو حموم اونجا بازی کردی . جمعه 24 تیرماه 90 ...
سانای خرابکار
تولد یک سالگی
پنج شنبه سالگرد تولد یک سالگی را با حضور خانواده بابات وخانواده من جشن گرفتیم الهی صد ساله شوی. ...
سانای در دانشکده
عزیزم امروز ٢٧ تیر ماه برای اولین بار با مامان اومدی دانشکده. همیشه می گفتی دوست دارم باهات برم. تابستون هم دانشکده خلوته برا همین اولین بار آوردمت خیلی خوشحالی فقط یه ذره وقتی صدای باباتو از تلفن شنیدی گریه کردی می خواستی با اون بری .بعدا هم همانطور که از عکسها دیده میشی رفتی بالای میز ومشغول تدریس شدی.الان هم روصندلی من بالا پایین می ری وبرا خودت می خونی. ...