سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

غرش ... فریاد ... سکوت

1391/5/23 13:47
533 بازدید
اشتراک گذاری

غرش

------

 
ناگه سيه شد آفتاب فصل آتش

در شهر ترك از سرزمين زال و آرش

 
تيغ زمين در قلب آذربايجان شد

مرداد داغش يك شبه رنگ خزان شد

 
در زير پاها لرزه بر اندام افتاد

چون صيد مغلوبي ميان دام افتاد

***

 
فرياد

-----

 
چون اسب وحشي در ميان مردمان تاخت

هُرّاي او بر جان مردم لرزه انداخت

 
فرياد بود و جيغ و خون و سنگ و آوار

از هر طرف، بالا و پايين ، كوي و بازار

 
يك عمر در هر ثانيه از ذهن رد شد

اوضاع خوب شهرمان يكباره بد شد

 
آوار مي كوبيد بر هرجا كه مي خواست

هر لحظه از مرد و زنان شهر مي كاست

 
***

سكوت

-------

 
خاموش شد قلب زمين، مردم نترسيد

فرياد دادم من: كه آمد باز خورشيد

 
ناگه سكوتي تلخ و غمگين، واي بر ما

كو خانه هاي شاد و رنگين، واي بر ما

 
بازيچه اي بي دست و پا در زير آهن

بابا و ماماني و طفلي توي دامن

 
هر باد پيغامي به دست برگ مي داد

هر جا كه مي ديدم صداي مرگ مي داد

 
تيغ زمين در قلب آذربايجان شد

مرداد ايران يك شبه رنگ خزان شد
  
                                       "شروين اسماعيلي "

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

admin
23 مرداد 91 14:14
http://golkaghazi.mihanblog.com/extrapage/cowboy http://golkaghazi.mihanblog.com/ اینوووووووووو ببین
زهره مامان نیایش
24 مرداد 91 12:09
واقعا خیلی سخته خدا خودش به همه مردم آذربایجان کمک کنه به اونا که داغ دیده اند به اونا که زخمی اند به اونا که رفته اند حتی.... برای همه دعا میکنیم راستی عزیزم شما خودتون ساکن تبریزید؟
مامان امیرناز
27 مرداد 91 14:39
سلام عزیزم از صمیم قلب به مردم با صفای اذربایجان تسلیت می گم امیدوارم دیگه این بلا پیش نیاد