تولد بابا حسین
عزیزم دیروز صبح بهت گفتم سانای فردا تولد باباست می خوایی چی براش بخری خوشحال شدی گفتی فردا ؟ تولد باباست؟ دوباره پرسیدم چی می خوایی بخری ؟خندیدی گفتی هیچی. بعد فکر کردی گفتی عروسک .از گفته خودت خنده ات گرفت وگفتی عروسک که برا بچه هاست. بلوز ،شلوار ،کفش ،کت وشلوار می خوام بخرم .گفتم عزیزم این همه نمی شه خرید یه دونه بگو .کفش ر انتخاب کردی من هم به بابات زنگ زدم وگفتم عصر باید بریم بازار سانای برات کفش بخره. از من پرسیدی بابا برا تولد خودش چی می خواد کادو بگیره من هم برات توضیح دادم که هیچ کس برا خودش کادو نمی گیره دیگران براش می گیرن .
ناز من ساعت یک ونیم صبحه تو در خواب نازی وبابا هم برنامه نود رو تما شا می کنه من هم براش آرزوی عمر طولانی وبا عزت دارم الهی همیشه سایه اش بالای سرمون باشه باز هم می گم
بابای خوب سانای ،همسر مهربونم تولدت مبارک
دلبرکم به مناسبت روز تولد بابات خانواده پدری و خانواده من رو افطار دعوت کردیم تا جشن کوچولو بگیریم عصر رفتیم کیک خریدیم بابات نخواست شمع یا فشفشه بخریم گفت ساده باشه تو حیاط فرش انداختم وجشن ساده ولی شاد گرفتیم شب خوبی بود الهی همه باباها سلامت باشن .