پیش به سوی آموزش
دخترکم پنجشنبه18 تیرماه یادت نره. روزی که ساعت ١١به اتفاق من ودریا برای ثبت نام اولیه به سوی مهد کودک رفتی. وای خدا ، چه حس عجیبی داشتم ،حسی بزرگی تو، وارد شدنت به اجتماع، شروع جدایی تو از خانواده، .در عین حال که شیرین بود ولی ته دلم یه نگرانی و دلشوره داشتم. تو چقد خوشحال بودی شکر خدا خیلی مشتاق مهد رفتنی .در مهد، من با مدیر محترم صحبت می کردم وشما یک جا بند نبودی همش به من می گفتی :بیا بریم اتاق بازی را نشانت دهم . آخه یه بار قبلا با دریا اومده بودی و به اتاق ها آشنایی داشتی. باهم به اتقاق بازی رفتیم دوست داشتی بازی کنی ولی خوب الان وقتش نبود ولی توی حیاط سرسره وتاب ب...