سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

پیش به سوی آموزش

دخترکم پنجشنبه18 تیرماه یادت نره.  روزی که ساعت ١١به اتفاق من ودریا  برای ثبت نام اولیه  به سوی مهد کودک رفتی. وای خدا ، چه حس عجیبی داشتم ،حسی بزرگی تو، وارد شدنت به اجتماع، شروع جدایی تو از خانواده، .در عین حال که شیرین بود  ولی ته دلم یه نگرانی و دلشوره داشتم. تو چقد خوشحال بودی شکر خدا خیلی مشتاق مهد رفتنی .در مهد، من با مدیر محترم صحبت می کردم وشما یک جا بند نبودی همش به من می گفتی :بیا بریم اتاق بازی را نشانت دهم . آخه یه بار قبلا با دریا اومده بودی و به اتاق ها آشنایی داشتی. باهم به اتقاق بازی رفتیم دوست داشتی بازی کنی  ولی خوب الان وقتش نبود ولی توی حیاط سرسره وتاب ب...
31 خرداد 1391

15 خرداد روز پدر

دخترکم: پدر یعنی عشق و مهربانی پدر یعنی همدم پدر یعنی ایثار پدر یعنی یک دنیا صداقت پدر یعنی دریای بیکران سخاوت پدر یعنی چتری برای بالای سر پدر یعنی دستان گرم پدر یعنی تکیه گاه پدر یعنی كوه استقامت پدر یعنی صدای خوش زندگی پدر یعنی هم‌خوانی با دل پدر یعنی نفس آرام پدر یعنی آرامش خاطر پدر یعنی یک دنیا حرف نگفته پدر یعنی کلمه به کلمه اش محبت پدر یعنی تنها تک چراغ زندگی پدر یعنی تهی از ادعا پدر یعنی دل گرمی قبل از آغاز هر چیز پدر یعنی پناهگاه همه دوران زندگی پدر یعنی جاده های زندگی را با شجاعت هموار کردن پدر یعنی همان دستی که وقت ترس و گریز شانه هایت را می فشارد پدر یعنی یک آغوش باز تا ابد پدر یعنی پدر پدر مهربانی را ز تو آموختم پدر ...
14 خرداد 1391

سفرنامه شمال(عید 87)

سانای جان عید 87 هنوز 6 ماهت تمام نشده بود بار سفر را بستیم و به دیار سرسبز شمال حرکت کردم .مقصد رامسر بود ،خانه خانواده شوهر عمه.مادر شوهر عمه به همراه خانواده برادرش از زیارت آمده بودن ما هم فرصت را غنیمت شمردیم هم دیدارها را تازه کردیم وهم به گشت وگذار پرداختیم . عمه اون موقع نامزد بود. نمای کلی کاخ از قسمت ورودی   قسمت پشت کاخ خیابانی که کاخ را به دریا وصل می کند جاده پر پیچ وخم جواهر ده رودی که دراین دره جاریست صفارود نام دارد. خانه های ویلایی در ته دره بندر انزلی              &...
8 خرداد 1391

تولد دوسالگی

 عزیز من: روز" شنبه ١٨ مهر 88" دومین سالگرد تولدت بود. مرخصی گرفتم وخانواده پدری و خانواده خودم را برای جشن تولدوشام دعوت کردیم برخلاف سال گذشته جشن را قبل از شام برگزار کردیم که موقع عکس گرفتن خواب آلو نباشی این هم چند تا  عکس از جشن تولدت. راستی کیک تولدت را خاله جون پخته بود بخاطر دوسالگیت دو طبقه بودوعکستو هم طبقه اول گذاشته بود که اینجا مشخص نیست  خیلی هم خوشمزه بود دستش درد نکنه. ملوسکم تولدت مبارک بیا شمعها را فوت کن که صد سال زنده باشی   نوش جونت   از راست آیناز - دریا - سانای در حال خوردن ...
8 خرداد 1391

قدم نو رسیده ها مبارک

عزیز مادر صبح چهارشنبه 27 اردیبهشت 91 دو قلو های عمه به سلامتی بدنیا اومدن. خداوندا باز سجده شکر به جا می آورم به خاطر همه چی . هنوز تصمیم نگرفتن اسم هاشون رو چی بزارن .شوهر عمه ،قبل از تولد نوزادان به همه  اس ام اس زده بود و چند تا اسم نوشته بود و از همه نظر خواهی می کردو دو تا اسم هم به سلیقه هر شخص برای دو قلو ها می خواست . من از بین  اسامی نوشته شده " آریا و پریا "را پسندیدم و اسامی "هلیا و ارشیا" را پیشنهاد دادم. بعد از چند روز به من گفتی :مامان اس ام اس بزن به عمه بگو سانای  اسامی  "مبینا و ارشیا "را پیشنهاد میده. و من هم زنگ زدم ونظر دخترم را هم به عمه ا...
6 خرداد 1391

4 خرداد تولد عشق

 سانای جان، ثمره عشق من:                                            ٦ سال گذشت .    آری برگ ششم کتاب زندگی مشترک من و پدرت ورق خورد ای کاش گذر زمان در دستم بود تا لحظه های با هم  بودن را آنقدر طولانی میکردم که برای بی او بودنم وقتی نمی ماند.                          ...
3 خرداد 1391