سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

برف و قصه قدیمی

سحرگاه دوشنبه ١١ دیماه چند دونه برف بر زمین نشست . ظهر موقع برگشت از مهد ،پیاده رویی که آفتابگیر بود برفاش آب شده بود ولی این قسمتی که ما اومدیم سایه بود هنوز برفاش مونده بود خواستی از این سمت بریم تا برف بازی کنی .قربون خدا، نمی دونم چه حکمتی داره امسال تا امروز برف درست و حسابی ندیدیم خدایا رحمتت را از ما دریغ نفرما .            اوشاقلار های  سالیلار       قارلاری کومبالیرلار     قار گولسین آتیلار       قیش گلیبب ای اوشاخلار      شاختا بابا گلیبدی   ...
28 ارديبهشت 1392

سانای ،همه سین زندگی ما

بچه ها عید آمده آماده باشید تخم گل را توی گلدان ها بپاشید با لباس پاکیزه با شروع سال نو دست یکدیگر فشارید یار همدیگر بمانید سیر وسرکه ،سیب وسبزی ،سنبل و سوسن وسنجد همگی هفت سین عیده همگی هفت سین عیده  این شعر را توی مهد یاد گرفتی خودت گفتی : "عکسی که کنار هفت سین گرفتم را در وبلاگم بزار واین شعر را هم کنارش بنویس " دقایقی قبل از تحویل سال نو در کنار هفت سین ( سال 1392 ،ساعت ۱۴:۳۱:۵۶ روز چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱ هجری شمسی تحویل شد ) هفت سین امسال را با کمک هم چیدیم چیدمان هفت سین ما مثل سالهای قبل هست هیچ فرقی نکرده منتظرم تا تو بزرگ شی وایده جدیدی برای هفت سین بدی. واما ،تو از طرف مهد هفت ...
5 ارديبهشت 1392

شب چهارشنبه سوری و شب عید

دخترکم عمر سال 91 هم به پایان رسید آنچه از سال 91 باید در تقویم زندگی تو نوشته شود وارد شدنت به اجتماع بود عزیزم حتما تو در آینده خاطرات زیادی از مهد رفتن خواهی داشت خاطرات شیرینی که سعی کردم با نوشتن شان برایت ماندگار کنم .این روزا خیلی می پرسی که از زمان بچگی من چی نگهداشتید و این سوال تو، مرا مصمم کرده تا بیشتر برایت نگارم . گل همیشه بهار من، هر چند که این پست را در روزهای آخر اولین  ماه بهار دل انگیز  برایت می نویسم ولی مربوط به آخرین شب چهارشنبه سال گذشته هست .چهارشنبه سوری برای همه ما یاد آور خاطرات شیرین زیادی است به خصوص هم که آخرین شب چهارشنبه 91 مصادف بود با 29 اسفند یعنی شب عید یا به زبان خودمون "بایرام آخشامی" .برای...
26 فروردين 1392