سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

ادامه جشن یلدا در مهد کودک

1391/10/22 18:25
3,949 بازدید
اشتراک گذاری

سانای جان من:

٢٢دی ماه هست با رسیدن عکسات به دستم بهانه ای شد تا باز از شب یلدا بنویسم .

اول از همه شعری که در مهد به همین مناسبت یاد گرفتی را می نویسم .

گویده آچیپدی الله 

اولدوزلارن سفره سین

یرده آچیب دی آنام

چیلله گئجه خونچاسین

ایده گویوب ،نارینان

پشمک حلویینان

چیلله چیلله آی چیلله

قار یاغیر گوله گوله

ایندی گلین اوشاغلار

سیز اوخیون بیزینن

چیله قاپزی ،دمنه یارپزی

ییاخ قارپزی ،ایچاخ یارپزی

ترجمه اش

خدا توی آسمان  ستاره ها را مثل سفره  پهن کرده

مادرم روی زمین سفره شب یلدا را پهن کرده

سنجد ،انار ،پشمک وحلوا گذاشته

چلله چلله آی چلله

برف می یاد گوله گوله

الان بیاین بچه ها باهم بخونیم

هندونه ی شب چلله ،دم کن پونه

هندونه را بخوریم ،چای پونه رو بنوشیم

یلدا در مهد

یلدا در مهد

یلدا در مهد

از راست:

امیر رضا سیادتی،آرمان غصبی ،محمدرضا سپهری ،الینا سلیمانی،امین علیزاده،سوین نوایی وگل من

 

طبق آداب و رسوم ديرينه آبا واجداد ما مردمان آذربايجان شب يلدا آتش روشن کرده و زغال حاصل را طي مراسم ويژه اي زير کرسي مي گذاشتند و تمامي افراد خانواده از بزرگ و کوچک ، در خانه مسن ترين فرد فاميل و دور کرسي جمع مي شدند و تنقلات رايج در آن زمان را که از قبل براي اين شب تدارک ديده مي شد را مي خوردند و پاي صحبت و قصه هاي مسن ترين و خوش بيان ترين افراد خانواده مي نشستند و او نيز با گفتن قصه هاي شيرين که اکثرا زبان حال جوانمردان و عاشق پيشگان بوده است چنان شور و حرارتي ايجاد مي کرد که همه سرماي طاقت فرساي بيرون از خانه را فراموش مي کردند.

افسانه چیلله بزرگ وچیلله کوچک از جمله اين افسانه هاست.

مطابق افسانههای کهن، پیرزنی کە در فولکلور آذربایجان “قاری ننه”  خوانده میشود، دو پسر دارد به نام هاي "بؤیوک چیلله” یا چلله بزرگ و “بالا چیلله”یاچلله کوچک ،که هر دو مظهر سرما و خشم مي باشند. چلله بزرگ که چهل روز طول می کشدقلمرو فرمانروايي اش از اول شب زمستان تا دهم بهمن مي باشد ، زياد بر مردم سخت نمي گيرد ، در 10 بهمن که دوران فرمانروايي چلله کوچک آغاز مي شود از برادر بزرگش مي پرسد در طول اين چهل روز چگونه فرمانروايي کردي؟ چله بزرگ جواب مي دهد ، “دستان زنان را در داخل کوزه های آب منجمد کردم”.

چلله کوچک خطاب به برادر بزرگ مي گويد: حال ببين که در طول اين بيست روز چه ها خواهم کرد ، "کاري خواهم کرد که کە نوزادان در گهوارههایشان یخ بزنند وانگشتان دختران به کوبه در بچسبد "،

چلله بزرگ  بە طعنه بە او میگوید: “عؤمرون آزدی، دالین یازدی” (عمرت کوتاه است  و بە دنبالت بهار میآید)وکاري از پيش نمي بري. چلله کوچک به نصيحت برادر اعتنا نمي کند. در يکي از روزهاي فرمانروايي براي شکار روانه کوه ها مي شود ، در يکي از کوه هاي منطقه برف وي را با زنجيرهاي يخي و کولاک زنداني مي کند و کلاغ ها خبر زنداني شدن وي را به قاري ننه مي رسانند.

قاري ننه ناله و زاري مي کند سپس سيخ بزرگي را در تنور داغ مي کند وبه جنگ برف ها مي رود و با هر ضربه وي برف ها بخار مي شوند و بخار صحنه آسمان را مي پوشاند در نهايت برف ها شکست مي خورند و چله کوچک آزاد مي شود و سپس متوجه مي شود “بایرام آیی” یا همان اسفندماه آغاز شده است.، قاري ننه بخاطر آزادي پسرش شادي و سرور مي کند.

از همان روزی کە قاری ننه روی آتش سیخ داغ کرده، بە مدت یک ماه هر شب چهارشنبه آتشی روشن میشود کە ارث قاری ننه میباشد و هر یک نامی دارد. این اسامی بە ترتیب؛

“یالانچی چارشنبه” (چهارشنبهی دروغگو)

“کوله چارشنبه” (چهارشنبهی قدکوتاه)

 “خبرچی چارشنبه” (چهارشنبه خبرآور)

 و آخرین چهارشنبه سال کە همان چهارشنبه سوری معروف است، “دوغروچو چارشنبه” (چهارشنبه راستگو) نام دارد کە اطمینان از آغاز بهار میدهد.

آری شب چیلله با تمام زیباییهایش بە پایان میرسد و خواب خوش دور کرسی، خاتمه آن خواهد بود.  هر چند کرسیها جای خود را بە رادیاتورها و بخاریهای گازی دادهاند، گرمای مهر و محبت خانوادهها بە رغم ماشینی شدن زندگیها هنوز هم پابرجاست رسوم بسیاری از این شب زیبا هنوز پابرجا مانده است.

از جمله هندوانه جزو لاینفک خوراکیهای “چیلله گئجهسی” بە شمار میرود و بە نوعی سمبل این شب در آذربایجان است. سابق بر این کە امکاناتی نظیر سردخانههای نگهداری میوهها و همچنین حمل و نقل میوه از مناطق گرمسیر بە سردسیر وجود نداشت، هندوانه را در محل مخصوص نگهداری کاه و علوفه برائ حیوانات کە “سامانلیق” (کاهدان) مینامیدند، نگهداری میکردند. بدین ترتیب کە چند هندوانه از آخرین برداشت جالیز را انتخاب و در محلهای مختلف کاهدان می گذاشتند و روی آن را بە دقت میپوشاندند. در شب مذکور، هندوانه هایی کە بهتر از بقیه مانده بود را برای خوردن انتخاب میکردند.چیلله قارپیزی

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز                                 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان ماهان
23 دی 91 8:37
سلام. دستتون درد نکنه مامان جون.چه حکایتهای جالبی توی این دو پست گذاشته بودین.اولین بار بود که میشنیدم.ممنونم.لذت بردم.
محیا یعنی زندگی
25 دی 91 10:07
شعر خیلی قشنگی بود استفاده بردیم ممنون
مامان نیایش
26 دی 91 10:16
چه جالب تا حالا نشنیده بودم ممنون مامانی خیلی جالب بود سانای گلم هم خیلی ماه شده
مامان نیروانا
11 بهمن 91 15:07
خیلی قشنگ نوشتی عزیزم، ممنونم از اینهمه روایت زیبا که برامون نوشتی نمیدونم چرا از نمایشگاه نقاشی سانای به اینور نیومده بودم خونه تون اینهمه نقل و نبات خوشگل نوش جونم بشه. مرسی دوست خوب ما
مامان خورشيد
17 بهمن 91 15:25
واي چقدر قشنگ بود. اصلا نشنيده بودم. ممنون كه برامون گفتي. دلاتون هميشه گرم و پر مهر