سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

یه روز

  عزیز مامان هفت ونیم صبح از خواب بیدار شدی وبا صدای بلند صدام زدی جوابتو دادم شروع کردی به دعوا که چرا لحاف کشیدی روی من ؟مگه نگفتم لحاف نکش . چرا در تراس را بستی ؟زود باش باز کن .    مدتی هست عادت کردی شبها  بدون لباس خواب می خوابی واجازه نمی دی پتو یا لحاف روت بکشم باید در تراس را هم باز بزاریم . دو سه روزه هوا سرد شده شبها در رو می بندیم بخصوص هم دیشب بارون وتگرگ شدیدی اومد اون موقع توی حموم داخل تشت بازی می کردی از روشنایی حموم که بیرون مشخصه رعد وبرق رو دیده بودی من تو آشپزخونه بودم ومتوجه نبودم وتو صدام زدی وگفتی که رعد وبرق می زنه می خواد بارون بیاید بازهم چیزی متوجه نشدم برگشتم آشپزخونه که بابات...
4 شهريور 1390

روز کارمند

  عزیزم امروز روز کارمنده فکر کنم نمی دونی کلمه کارمند  یعنی چی.به زبان خودت حرف بزنم کارمند یعنی من، منی که صبح تا عصر تو را تنها می زارم می رم سر کار .  از عوض تو به مامان دریا ،به مامان علی وزهرا کوچولو  روز کارمند را تبریک می گم امیدوارم همیشه موفق باشند.از دوستای وبلاگی هم دقیق نمی دونم کدوم مامان مهربون وفداکار کارمنده که با ذکر اسمش بهش تبریک بگم البته شاغل بودن بعضی هاشون می دونم ولی شغل شریفشون نه . بهر حال مامان های کارمند روز کارمندمبارک ...
4 شهريور 1390

کارت دعوت و هدیه تولد سه ساگی

کارت دعوت تولد که خودم طراحی کردم تابلو فرش هدیه تولدت از طرف من و بابات   بعد از اتمام مراسم  شمع را خودت روشن کردی تا کاملا تموم شد. این عکسها رو گرفتم فرستادم تا در وب سایت همون کارگاهی که فرش رو برات بافتن قرار بدن.   ...
2 شهريور 1390

باز هم تولد

  عزیزم این روزا تولد بارونه دیشب تولد علی کوچولو بود علی با اینکه ٨ ماه از تو کوچکتره تو بهش می گی علی کوچولو ،در ضمن مراسم نامگذاری زهرا جان هم بود . تو کلی با بچه ها بازی کردی شب خوبی بود ساعت ١٢ مراسم تمام شداز اونجا به پیشنهاد تو رفتیم پارک یه ساعت هم اونجا بازی کردیم وبرگشتیم خونه . عکس ها آماده نیستن بعدا می زارم.
22 مرداد 1390

تولد بابا حسین

  عزیزم دیروز صبح بهت گفتم سانای فردا تولد باباست می خوایی چی براش بخری خوشحال شدی گفتی فردا ؟ تولد باباست؟ دوباره پرسیدم چی می خوایی بخری ؟خندیدی گفتی هیچی. بعد فکر کردی گفتی عروسک .از گفته خودت خنده ات گرفت وگفتی عروسک که برا بچه هاست. بلوز ،شلوار ،کفش ،کت وشلوار می خوام بخرم .گفتم عزیزم این همه نمی شه خرید یه دونه بگو .کفش ر انتخاب کردی من هم به بابات زنگ زدم وگفتم  عصر باید بریم بازار سانای برات کفش بخره. از من پرسیدی بابا برا تولد خودش چی می خواد کادو بگیره من هم برات توضیح دادم که هیچ کس برا خودش کادو نمی گیره دیگران براش می گیرن . ناز من ساعت یک ونیم صبحه تو  در خواب نازی وبابا هم برنامه نود رو تما شا می کنه من ه...
14 مرداد 1390

آبله مرغان

عزیزکم یادته دیروز می گفتم شب قبل تب داشتی ؟نگو داری آبله مرغان می گیری .دیروز بابات دو تا جوش رو بدنت دیده بود نشونم داد گفتم پشه نیش زده با اینکه پشه تو خونه ندارم ولی فکر نکردم آبله مرغان باشه آخه دریا یه ماه پیش گرفته بودی  تو پیشش  بودی نگرفتی آیناز که برا عروسی عمو اومد گرفت .من هم فکر کردم دیگه زمانش گذشت اگه قرار بود بگیری همون اول می گرفتی.  عزیزم فکرکنم  الان آبله بزنی بهتراز زمانی که بزرگ شی و بزنی می گن آدم بزرگ شدیدتر می گیره . شب هر چی کار کردم شام نخوردی اینو هم بگم از صبح با بابا رفته بودی تبریز تو خونه خاله بودی وبابا هم رفته بود به کاراش برسه اونجا هم چیزی نخورده بودی برا همین شب خیلی اصرار کردم شا...
13 مرداد 1390