یه روز
عزیز مامان هفت ونیم صبح از خواب بیدار شدی وبا صدای بلند صدام زدی جوابتو دادم شروع کردی به دعوا که چرا لحاف کشیدی روی من ؟مگه نگفتم لحاف نکش . چرا در تراس را بستی ؟زود باش باز کن .
مدتی هست عادت کردی شبها بدون لباس خواب می خوابی واجازه نمی دی پتو یا لحاف روت بکشم باید در تراس را هم باز بزاریم . دو سه روزه هوا سرد شده شبها در رو می بندیم بخصوص هم دیشب بارون وتگرگ شدیدی اومد اون موقع توی حموم داخل تشت بازی می کردی از روشنایی حموم که بیرون مشخصه رعد وبرق رو دیده بودی من تو آشپزخونه بودم ومتوجه نبودم وتو صدام زدی وگفتی که رعد وبرق می زنه می خواد بارون بیاید بازهم چیزی متوجه نشدم برگشتم آشپزخونه که بابات بعد از مدتی گفت سانای راست می گه رعد وبرق می زنه. پشت بام لواشک پهن کرده بودید دوباره صدام کردی که الان لواشک ها خیس شدن بهت گفتم که بابات رفت آورد خلاصه باران و تگرگ شدیدی اومد به طوری که توی حیاط بیشتر برگهای درخت خرمالو ودرخت مو سوراخ شده بودن و آلوها هم که نچیدیم وگذاشتیم رو درخت خشک بشن رو ی زمین ریخته بودن. از برگهای گل های آفتابگردون هم خبری نبود معلومه که با این بارون ، چه شب سرد ی می شه .
برگردم به صبح امروز ،خلاصه دادوبیداد کردی وهم دعوات کردم حالا که در را باز کردم زود باش لباسهاتو بپوش با زور رو تهدید لباساتو پوشوندم .
عزیزم منو ببخش لازم بود باهات تندی کنم حرف گوش ندادی الان داری سرفه می کنی بهت قول دادم باهم بریم بیرون فکر می کردی می رم دانشکده گریه کردی وگفتی منو هم ببر می خوام نقاشی بکشم آخه دوباره ٢٥ مرداد بردمت دانشکده چند نفر بیشتر تو دانشکده نبودیم همه مرخصی رفته بودن رئیس دانشکده مون هرچه اسمتو پرسید نگفتی .بهت گفتم امروز جمعه هست تازه من هم مرخصی گرفتم . یه جور دیگه سر گرمت کردم وباهم بازی کردیم واز دل نازکت در آوردم الهی فدات شم وقتی دعوات می کنم می بینی که جدی هستم می آی بغلم می کنی وبوسم می کنی می گی گلمی ناز منی و... . امروز هم همین کارو کردی یه بار هم دعوات کردنی با گریه گفتی آدم مگه بچه به این نازی رو دعوا می کنه ببین چه دختر خوبیم اگه می خواستین منو دعوا کنی پس چرا منو خریدن هان چرا منو خریدن .اونوقت دلم کباب می شه . ناز گل من دو ریل پلاستیکی داری که یکی قطار روش می ره اون یکی فیل .چند وقته با اونا بازی نکرده بودی اونا آوردم بازی کردی وشربت دیفن هیدرامین هم بهت دادم صبحانه نخوردی وچای شیرین خواستی با خاگینه . چای شیرین درست کردم دیگه خواب مهلت نداد الان وسط هال با عروسکت صدرا خوابیدی تازه یه مدتی هست که شبها با این عروسک کچل میخوابی .
من هم برات خاگینه درست کردم ومنتظرم که از خواب بیدارشی . بعد از این که از خواب بیدار شی باهم می ریم سر خیابان تا سرکه برا خیار شور هایی که دیروز باهم درست کردیم بخریم راستی جگر مامان دیروز خیلی کمکم کردی وخیار ها را داخل ظرفشون می زاشتی سیر پوست می کندی وسبزی ها را لای خیارها می زاشتی بابات هم شب ذوق می کرد که دخترش خانم شده و می گفت کدوم را تو پر کردی من فقط از اون می خورم .
دوستت دارم چقدر حرف تو حرف زدم حالا هم عکسهات.
این عکسها رو دیشب ازت گرفتم
ب
ببینید رو سرگربه نشستم
قربون قیافه مظلومت برم
فدات شم چه ناز خوابیدی