سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

یه روز

1390/6/4 14:40
766 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیز مامان هفت ونیم صبح از خواب بیدار شدی وبا صدای بلند صدام زدی جوابتو دادم شروع کردی به دعوا که چرا لحاف کشیدی روی من ؟مگه نگفتم لحاف نکش . چرا در تراس را بستی ؟زود باش باز کن .  

مدتی هست عادت کردی شبها  بدون لباس خواب می خوابی واجازه نمی دی پتو یا لحاف روت بکشم باید در تراس را هم باز بزاریم . دو سه روزه هوا سرد شده شبها در رو می بندیم بخصوص هم دیشب بارون وتگرگ شدیدی اومد اون موقع توی حموم داخل تشت بازی می کردی از روشنایی حموم که بیرون مشخصه رعد وبرق رو دیده بودی من تو آشپزخونه بودم ومتوجه نبودم وتو صدام زدی وگفتی که رعد وبرق می زنه می خواد بارون بیاید بازهم چیزی متوجه نشدم برگشتم آشپزخونه که بابات بعد از مدتی گفت سانای راست می گه رعد وبرق می زنه. پشت بام لواشک پهن کرده بودید دوباره صدام کردی که الان لواشک ها خیس شدن بهت گفتم که بابات رفت آورد خلاصه باران و تگرگ شدیدی اومد به طوری که توی حیاط  بیشتر برگهای درخت خرمالو ودرخت مو سوراخ شده بودن  و آلوها هم که نچیدیم وگذاشتیم رو درخت خشک بشن رو ی زمین ریخته بودن. از برگهای گل های آفتابگردون هم خبری نبود معلومه که با این بارون ، چه شب سرد ی می شه .

 برگردم به صبح امروز ،خلاصه دادوبیداد کردی وهم دعوات کردم حالا که در را باز کردم  زود باش لباسهاتو بپوش با زور رو تهدید لباساتو پوشوندم .

عزیزم منو ببخش لازم بود باهات تندی کنم حرف گوش ندادی الان داری سرفه می کنی بهت قول دادم باهم بریم بیرون فکر می کردی می رم دانشکده گریه کردی وگفتی منو هم ببر می خوام نقاشی بکشم آخه دوباره ٢٥ مرداد بردمت دانشکده چند نفر بیشتر تو دانشکده نبودیم همه مرخصی رفته بودن رئیس دانشکده مون هرچه اسمتو پرسید نگفتی .بهت گفتم امروز جمعه هست تازه من هم مرخصی گرفتم . یه جور دیگه سر گرمت کردم وباهم بازی کردیم واز دل نازکت در آوردم الهی فدات شم وقتی دعوات می کنم می بینی که جدی هستم می آی بغلم می کنی وبوسم می کنی می گی گلمی ناز منی و... . امروز هم همین کارو کردی یه بار هم دعوات کردنی با گریه  گفتی آدم مگه بچه به این نازی رو دعوا می کنه ببین چه دختر خوبیم اگه می خواستین منو دعوا کنی پس چرا منو خریدن هان چرا منو خریدن .اونوقت دلم کباب می شه .   ناز گل من دو ریل پلاستیکی  داری که یکی قطار روش می ره اون یکی فیل .چند وقته با اونا بازی نکرده بودی اونا آوردم بازی کردی وشربت دیفن هیدرامین هم بهت دادم صبحانه نخوردی وچای شیرین خواستی با خاگینه . چای شیرین درست کردم دیگه خواب مهلت نداد الان وسط هال با عروسکت صدرا خوابیدی تازه یه مدتی هست که شبها با این عروسک کچل میخوابی . 

من هم برات خاگینه درست کردم ومنتظرم که از خواب بیدارشی . بعد از این که از خواب بیدار شی باهم می ریم سر خیابان تا سرکه برا خیار شور هایی که دیروز باهم درست کردیم بخریم راستی جگر مامان دیروز خیلی کمکم کردی وخیار ها را داخل ظرفشون می زاشتی سیر پوست می کندی وسبزی ها را لای خیارها می زاشتی بابات هم شب ذوق می کرد که دخترش خانم شده و می گفت کدوم را تو پر کردی من فقط از اون می خورم .

دوستت دارم چقدر حرف تو حرف زدم حالا هم عکسهات.

niniweblog.comniniweblog.com

این عکسها رو دیشب ازت گرفتم

ب

ببینید رو سرگربه نشستم

niniweblog.com

 

قربون قیافه مظلومت برم

فدات شم چه ناز خوابیدی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

فاطمه بهترین هدیه زندگی
4 شهریور 90 18:30
salam maro ba che nami link kardid nadidam khosh be haletoon ke too in shahre be in khonaki zendegi mikonid
مامان رها
5 شهریور 90 10:02
سلام عزیز خاله قربون این شیرین زبونیهات برم من خاله امیدوارم مریض نشی جیگرم عکساتم خیلی ناز شده عزیزم رهای من هم مثل تو شبها روشو نمیکشه
مهرانه مامان مهرسا
5 شهریور 90 12:34
سلام عزيزم از اينكه پيشم اومدي ممنون راستي ساناي جون خيلي با نمكه و نازه از طرف من يه بوس گنده به سرتق خاله كه زور ميگه ، بپاسرما نخوري خاله راستي فكر كنم شما اولين نفري هستي كه گفتي عكسا باز نميشه show picture رو بزن شايد درست شه منم بي خبر نذارين در ضمن شما رو لينك كردم
مامان ساينا
5 شهریور 90 13:47
واي خداي من شما هم با اين مشكل مواجهيد.چيكار كنيم از دست اين شيطونها.هوا هم داره سرد ميشه و...
termeh & haleh
5 شهریور 90 15:17
سلام عزیزم مدتی اینترنتمون قطع بود و اغلب کم سرعت که امکان وصل شدن نبود ولی باور کن با اینکه تعداد ت دوستهای ترمه زیاده اما به یاد همگی هستم و متاسفانه تعداد کمی روی وبلاگش در لیست مشاهده میشه .من خیلی وقت پیش لینکتون کردم نمیدونم دلیلش چیه که دیده نمیشه . با اینکه هم در عنوان و هم در توضیحات قید میکنم اسم وبلاگ هارو
بهار(مامانی شهراد)
5 شهریور 90 18:57
سلام گلم ببخشید که دیر لینکت کردم آخه خیلی سرم شلوغ بود خوشگلم بازم پیشم بیا
مامان ماهان عشق ماشین
5 شهریور 90 21:53
سلام عزیزم.چه وب قشنگی.من عاشق اون عکست شدم که عروسکت رو هم کنار خودت خوابوندی.
مامان نیایش
6 شهریور 90 13:09
قربون این دخمل ناز با اون عکسای قشنگش الهی همیشه سالم باشی و شاد خاله جون
ثمين
11 شهریور 90 21:48
سلام. من توي وبلاگم ايده براي تزيين تولد بچه ها و تزيين غذاي كودك دارم. اگه سر بزنيد خوشحال ميشم.