چند دونه عکس
نوش جونت
رفته بودیم روستا یه سطل خالی بود گذاشتی رو سرت بابات خواست ازت عکس بگیره نزاشتی وچشماتو بستی و براهمین خوردی زمین ودندونت خون اومد و زانوت هم زخمی شد گریه کردی وبهانه پارک رو گرفتی بابات وعمو (شوهر خاله) بردنت چشمه ،برگشتنی یه تخته پیدا کرد وبا اره برید و با دریل سوراخ کرد وبرات این تاب سنتی را درست کرد حالا هر وقت بریم می تونی تاب بازی کنی.
بادکنک ماری از خودم بزرگتره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی