سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

چندتا عکس وخاطره از امسال

  پا تو کفشه بزرگترها کردی بابا بهروز به خاطر عمه اینا همه را ناهار دعوت کرده بود توهم  با بابات رفتی پمپ بنزین بعداز چند دقیقه با این حیوون بادی برگشتین بهش می گی حاجی یاتماز چندی پیش دیدیم حاجی یاتمازت پنچر شده خودت گفتی  باقیچی گوششو بریدم بابات چسب زده باز هم  زودبه زود پنچر می شه آخه همیشه یه قیچی تو دست داری وکاغذ ها رو ریز ریز خرد می کنی ویا اشکال رو در می آری به شیشه کمدت می زنی .   روستا                             سیزده...
10 مرداد 1390

عروسی عمو

  شنبه 18 تیرماه عروسی عمو بود . از جمعه تا یکشنبه مراسم جشن داشتیم عزیزم روز عروسی خیلی رقصیدی ولی جمعه شب وشنبه شب بعد از شام زود خوابیدی طبق معمول عکس تکی نزاشتی ازت بگیریم فقط به زور  یه دونه تو محوطه تالار عروسی بابات ازت گرفت .ان شاله خوشبخت  شن به پای هم پیر شن.       ...
4 مرداد 1390

سانای به باغ وحش می رود

  شنبه ٤ تیر ماه سالگرد ازدواج خاله بود برا همین دعوت کردن شام  بریم باغلار باغی. جمعه هم جهاز کشون زن عمو بود یه تیکه از اساس مونده بود قرار شد بابا بره کمک عمو وآقاجان بعد بریم تبریز .ساعت هفت ونیم عصر راه افتادیم بابات از قبل  قول داده بود که ببره باغ وحش تو هم هی از باغ وحش سوال می کردی شیر چی کار می کنه ؟آدمو می خوره ؟ از این قبیل حرفا . خلاصه به باغ پرندگان یا باغ وحش رفتیم انواع پرنده ها طاووس ،قرقاول،کبک ،طوطی، عقاب ،مرغ وخروس،قناری،مرغ عشق  و....حیوانهای وحشی شیر،گرگ،روباه،خرس ،سگ،میمون،شتر مرغ،خرگوش ،گوزن ،آهو،بز کوهی و... را دیدی اصلا جرات نمی کردی  نزدیک قفس ها بری هرچی می...
2 مرداد 1390

سانای در دانشکده

  عزیزم امروز ٢٧ تیر ماه برای اولین بار با مامان اومدی دانشکده. همیشه می گفتی دوست دارم باهات برم. تابستون هم دانشکده خلوته برا همین اولین بار آوردمت خیلی خوشحالی فقط یه ذره وقتی صدای باباتو از تلفن شنیدی  گریه کردی می خواستی با اون بری .بعدا هم همانطور که از عکسها  دیده میشی رفتی بالای میز ومشغول تدریس شدی.الان هم روصندلی من بالا پایین می ری وبرا خودت می خونی. ...
29 تير 1390