دختر ریاضی دان من
امروز ١٦ بهمن نوده ،ظهر داشتم می رفتم دانشکده درست دم در بودم که صدایم زدی و
گفتی :مامان بگم ٥ با ٥ چند می شه ؟
پرسیدم چند می شه ؟گفتی : ١٠ .
پرسیدم از کجا می دونی ؟ انگشتاتو نشون دادی ،گفتی: اینجوری شمردم.
بی اختیار به داخل برگشتم وهمون جوری سرپا ازت پرسیدم
٤با ٤ چند می شه؟ بدون شمردن انگشتات از حفظ گفتی ٨ .
٣با ٣ چند می شه ؟ گفتی: ٦ .
٢ با ٢ چند می شه ؟ گفتی: ٤ .
١ با ١ چند می شه ؟ گفتی : ٢ .
با خوشحالی راهی دانشکده شدم توی راه با خود فکر می کردم که تو چقد باهوش وبا استعدادی و خدای مهربان چه لطف بزرگی در حق مان کرده و از طرف دیگر از دست خودم ناراحت بودم از اینکه اصلا وقت وحوصله کار کردن و آموزش دادن به تو را نداریم . عزیزم تو جمع کردن اعداد راخودت یاد گرفتی حالا از چطوری و از کجا نمی دونم .
مامانی ،من از وقتی که کوچولو بودم درس می خوندم.