پروژه سخت پر کردن دندون
عزیزکم سانای
بالاخره روز موعود فرا رسید 9 بهمن قرار شد ببریم تا دندونت پر بشه. راستش به قول مادر بزرگت من بیشتر از تو می ترسیدم ،ولی امیدوارم بودم این دفعه به خیربگذره چون خیلی با هات حرف زده بودم و آمادگی پیدا کرده بودی. خودت مراحل پر کردن دندون را دیده بودی ولی باز با دریا برات توضیح دادیم که دکتر می خواد چی کار کنه، قرارشد که دختر خوبی باشی. عصر بابات که از سر کار اومد آماده شدیم بریم دریا را هم با خودمون بردیم تا دلگرمی برات باشه. مطب شلوغ بود فکر کنم باز دنبال بهونه بودی دفعه قبل که اومده بودیم چند تا مجله دندون پزشکی روی میز بود اونا را از من می خواستی هر چه می گفتم اونا رو برداشتن، بیا از این روزنامه ها بدم قبول نمی کردی می گفتی من می خوام عکس دندون ببینم. یه جوری سرت را گرم کردیم تا نوبت مان رسید چهار تایی وارد اتاق شدیم روی صندلی دراز کشیدی ودکترت آمپول زد فقط یه ذره گریه کردی بهت خندیدیم و گفتیم بیا بریم توی آینه نگاه کنیم الان دهنت کج می شه لپت بی حس می شه ، با اینا حرفا و با سر به سرت گذاشتن دوباره رفتیم داخل اتاق دختر گلم با شهامت تمام روی صندلی نشست و آماده پانسمان شد بار اول آب که به صورتت پاشید یه حالت لرز گرفتی بابات دستت را گرفت و آروم شدی تا اینکه دکتر با موفقیت پانسمان کرد و برای 29 بهمن وقت داد تا ببریم پر کند .
آفرین دختر با شعور وفهمیده من
سانای بعد از زدن آمپول بی حسی
سانای در حال پر کردن دندان
این هم جایزه آقای دکتر برای سانای
این عروسک رو دفعه قبل که دندون پزشکی رفته بودیم بابات برات گرفته بود .
این دفعه هم شیر بزرگ می خواستی که روش سوار بشی . که موقع برگشتن مغازه ها بسته بود دیگه نشد بخریم .