بازی های خیالی تو
سانای جان
چند نمونه از بازیهایی که باهم انجام می دیم را برات نوشتم .
- یه سری از اسباب بازی هات رو جمع می کنی و می بری پایین و می گی دارم می رم مسافرت.
- من معلم تو می شم مثلا زنگ ورزش هست وتوی حیاط دارین بازی می کنید . هراز گاهی می یای به من می گی خانم معلم الهام داره گریه می کنه می گه مامانم رو می خوام . خانم معلم باران می خواد سرسره بازی کنه ولی بلد نیست .خانم معلم مامان پریسا هنوز نیومده دنبالش .
- دوچرخه ،موتور ،فیل ،صندلی کالسه بچه و... را باید بچینم وسط هال وتو صاحب این شهر بازی رویایی می شی من باید بچه هامو بیارم (عروسک های تو)و با گرفتن بلیط سوار وسایل های شهر بازی کنم.
- با چرخ خیاطیت لباس می دوزی تو خیاط می شی ومن مشتری .باید بیام ولباس سفارش بدم .
- من مامان هستم وتو دانشجویی در خارج ، از اونجا به من زنگ می زنی ومی گی که دلت برام تنگ شده با آبجی خیالی خودت هم تلفنی صحبت می کنی وبهش می گی که چند روز دیگر با کلی سوغاتی برمی گردم ایران .
- تو گم شدی میای سراغ من تا ببرم پیش پدر ومادرت.
- من یا تو فروشنده هستیم و از مغازه همدیگر خرید می کنیم و جنس سفارش می دیم .
- زن همسایه هستی و زنگ خانه ما را می زنی وسراغ مادرم را می گیری .
وخیلی از بازی های دیگر .
کارگردان این بازی ها خودتی قبل از بازی همه اینا را به من دیکته می کنی باید مثل جملات خودت را بگم وگرنه بازی مون خراب می شه از اول باید شروع کنیم .
از وقتی که خونه یکی از اقوام دزد اومده این بازی را یاد گرفتی.