تصور تو از خدا
بهترین هدیه خدا، سانای جان:
همواره درباره خدا از من سوال می کنی سوال هایی که گاها در جوابش می مانم.
در کل، تصور تو از خدا اینه که خدا خیلی خیلی بزرگه (از نظر فیزیکی )چون همش در مورد بزرگی خدا از من سوال می کنی. خدا چقد بزرگه ؟از خونه بزرگتره ؟از دنیا هم بزرگتره ؟ و...
همیشه می گی من تو رو اندازه دنیا دوست ندارم بلکه به اندازه خدا دوست دارم چون خدا خیلی از دنیا بزرگتره (با این توصیف می خوای نهایت دوست داشتنت را بگی)
می پرسی:خدا چه شکلیه؟
بچه خدا کیه؟
دیروز هم می پرسیدی:
دشمن خدا کیه ؟
بهت گفتم :دروغگو دشمن خداست .
دوباره پرسیدی :خدا هم می میره؟ کسی می تونه با خدا بجنگه یا خدا را بکشه؟ (به نظرم خدا را با قهرمان داستانهایت مقایسه می کنی مثل شنل قرمزی یا بن تن و...)
بهت جواب دادم .نه عزیزم کسی نه می تونه با خدا بجنگه و نه خدا را بکشه .خدا همیشه زنده است .
راستی دیروز هم چند تا نقاشی کشیدی از ائمه .
روی ورق های تقویم تاریخ گذشته می کشیدی . اگه پیدا کنم عکس شو می زارم تو وب .از من وبابا می پرسیدی اگه گفتی این کدوم امامه ؟امام دومه.
در آخرهم یکی را کشیدی و گفتی: این امام نیست ها بچه امامه .اگه گفتین کیه؟
منظورت حضرت علی اکبر بود. گفتی من علی اکبر و علی اصغر رو خیلی دوست دارم آخه اونا چرا شهید شدن ؟
دوستای خوبم:
لطفا راهنمایی کنید
خدا را چطوری به سانای تعریف کنم که هم براش قابل درک وفهم باشه وهم تعریف درستی از خالق باشه .
در پناه خدا باشی