از چشم بددور
قره گیله بالام:
در پناه حق
این روزا از بس شیطونی می کنی دست وپات خراش بر می دارن ویا زخمی می شن ،یاد گرفتی بعد از هر بار زمین خوردن ویا زخمی شدن می گی باز منو چشم زدن .
تا اینکه یه روز بعد از زخمی شدن گریه کردی وگفتی: من چی کارکنم همه منو چشم می زنن چرا هر اتفاقی هست برا من می افته. برای من یه چشم نظر بخرین تا چشمم نزنن . ما هم کلی به این حرفت خندیدیم. بهت گفتم تو چشم نظر داری (یه چشم نظر طلا داری که باید به گردنت آویخته بشه .با اینکه علاقه دارم خیلی برات طلا بخرم ولی زیاد آویزون نمی کنم میترسم خدا نکرده به خاطر چند تا فلز یه اتفاقی برات بیفته) دیگه در مورد چشم نظر طلا چیزی بهت نگفتم .
بابات خونه بود و من سر کار ،یکی از میله های خونه ات(چادر) را در آورده بودی وداخل دهنت گذاشته بودی و داشتی می رفتی پایین تا مادر بزرگت را در خیال خودت بترسونی. ته میله به پله خورده بود سر دیگه اش که توی دهنت بوده به سقف دهانت . خون شدیدی اومده بود . خودت به من تلفنی گزارش دادی قبل از اینکه بیام خونه.
بابا برات یه دستبند چشم نظر خرید و دستت کردی مثل اینکه بهش اعتقاد پیدا کردی .سرت خورد به میز تلویزیون دیدم فوری مچ دستت را نگاه کردی و گفتی وای چشم نظرم نیست زود از روی میز غذاخوری برداشتی دستت کردی.
از چشم بد دور
از پایین داشتی می اومدی بالا پات خورد به کنار پله و و پوستش بلند شد با گریه اومدی و
گفتی :این چشم نظر اصلا اثر نداره چرا باز هم زخمی شدم پام خورد به پله . اگه چشم نظر الکی نبود پوست پام کنده نمی شد دستبند را در آوردی وپرت کردی.
با بابا و آقاجون رفته بود به خونه آقاجون که دست مستاجره . اونجا هم خوردی زمین وهر دو زانوت زخمی شده .
نمی دونم شاید به قول خودت چشمت می زنن از بس زبون می ریزی ویا شاید اتفاقه به خاطر شیطونیات .
برات صدقه دادم تااز هرچه چشم بد وشر هست به دور باشی .