سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

محرم 90

1390/9/22 9:46
1,015 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیزم سانای تاسوعا وعاشورای امسال هم گذشت  درست مثل عمر ما آدما .

 عمه وشوهرش صبح تاسوعا رسیدن اینجا .روز چهارشنبه یعنی روز بعد عاشورا قرار بود برن .برای همین  روز تاسوعابه خاطر عمه اینا همه رو دعوت کرده شام بیان خونه ما . عصر تاسوعا همگی رفتید باغ رضوان تا عمه نذرش را ادا کنه خیلی  ذوق می کردی از این که در پخش نذری به عمه کمک کنی ولی من برای تدارک شام  مجبور شدم بمونم خونه .

سانای جان ،روز عاشورا ی حسینی مثل سالهای قبل برای دیدن مراسم شبیه خوانی از خونه زدیم بیرون ابتدا به محله قدیمی بابات ینا رفتیم جمعیت زیاد بود .  با این حساب دید کمتر می شد من داخل ماشین نشستم شما با بابات رفتید، به خاطر سردی هوا بعد نیم ساعت برگشتید قرار شد با ماشین چرخ بزنیم ومراسم  شبیه خوانی همه هیات ها را ببینیم.  میدان نزدیک خونه نسبتا خلوت بودوصندلی خالی برای نشستن بود.  اونجا پیاده شدیم. بر خلاف سال گذشته که می ترسیدی امسال با اینکه هوا سرد بود می خواستی  بیشتر در میدان بمونی وببینی .

سوال هایی که برای تو پیش آمده بود

حضرت علی اکبر کدامیک از ایناست ؟اسم تک تک  اونها رو پرسیدی.

چرا سپاهیان یزد لباس قرمز پوشیدن ؟ 

اصلا  یزدیان چرا با امام جنگ میکنند واونا را شهید می کنند؟

برات به اندازه ای که درک کنی جواب می دادیم .

بعد اینکه خونه اومدیم دیدم داری گریه می کنی . پرسیدم عزیزم چرا گریه میکنی ؟

گفتی :من خیلی ناراحتم.

پرسیدم : چرا ؟

گفتی : آخه علی اکبر شهید شده.

یه طوری آرومت کردم فرداش  به من گفتی :من خیلی خوشحالم .علتش را پرسیدم.

گفتی :چون علی اکبر می ره بهشت  من هم خوشحالم .

عزیزم سانای ،میگن  بچه ها این مسایل را بدانند به ضررشان هست نباید خشونت ببین . ولی عزیزم من چکار کنم اگه بخوای با زندگی امام ها آشنا بشی خود به خود از ظلمهایی که بر حق شان شده  نیز آشنا می شی .  من همه اینها را  من بهت نمی گم خودت از اجتماع یاد میگیری . مثلا در عاشورا که جلوی هیات عزاداری گوسفند قربونی میکنند ودهها کودک ناظر این سر بریدن می شن بر بهداشت روانی کودک تاثیر بدی نداره ؟ من هی حواس تو را پرت میکنم صورتت را طرف دیگر بر میگردونم ولی باز کنجکاوی تو، باعث می شه که ببینی  .یا  چند شب پیش تلویزیون فیلمی نشون میداد که تو گذرا دیدی و خواستی تماشایش کنی پیرمرد پرده خوانی با نوه نابینای خود وقایع محرم را توضیح میداد ودونفر پرده  را به زور از پیرمرد گرفتن و بعد این دو زور گیر باهم درگیر شدن یکی از اونها  مجروح شد ودیگری تصادف کرد و مرد . تو همش از کار اونا از من سوال می کردی .

سانای دخترکم ، منظورم از گفتن اینا اینه که ،دست من نیست خشونت وظلم را تو نبینی .همه اینا در جامعه و زندگی ما هست تو یواش یواش داری با اونا آشنا می شی وزندگی می کنی ولی من سعی میکنم که تو را از اونا دور کنم که روح لطیفت اذیت نشه.

 

سانای در مراسم شبیه خوانی

دیدار آخر حضرت ابوالفضل با امام حسین

سانای در مراسم شبیه خوانی

سانای در مراسم شبیه خوانی

حضرت ابوالفضل در حال جنگ با یزدیان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ساينا
23 آذر 90 13:45
چه خوب كه ساناي جون اين مسائل رو مي فهمه
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
25 آذر 90 16:09
زنده باشی دختر باهوش.