سانای و کشف درد
شب به من گفتی مامان دندونم درد میکنه گفتم بخاطر اینکه با چای و شیر زیاد قند می خوری .
صبح ساعت ده از دانشکده زنگ زدم بیدار نشده بودی به عمه گفتم که بره بالا بیدارت کنه باز بیدار نشده بودی خودم بهت زنگ زدم بیدار شدی واعتراض کردی که مامان چرا زنگ زدی ونمی زاری بخوابم من خوابم می یاد دوباره خوابیده بودی . بعد بابا بهروز تو را برده بود خونه خودشون . به اونجا زنگ زدم خودت شاد وشنگول گوشی تلفن را برداشتی گفتی :
مامان دیشب که بهت می گفتم دندونم درد میکرد دندونم نیست ها لپم هست .
گفتم :زخم شده از کجا فهمیدی توی آینه دیدی .
گفتی : نه دندونامو به هم فشار دادم دیدم درد نمیکنن از اونجا فهمیدم که دوندونم نیست لپمه .
سانای عزیزم کاش درد از دندونت نباشه می دونم امروز و فرداست که درد دندونت شروع می شه واجازه نمی دی ببریمت دندون پزشک . تلفنی بهت گفتم که سانای اگه دندونت درد کنه اونوقت باید بریم دندون پزشکی . دندون پزشک بهت جایزه بده .
ماجرای کادو دادن دندون پزشک توی ذهنت مانده بودم زمانی که تو را به متخصص دندان پزشک کودکان برده بودیم شاهد بودی که هر کودکی که داخل می رفت جایزه بدست بیرون می امد.
به منزل که رسیدم احساس کردم قانع شدی به دندان پزشکی بریم چون همش از کار مرد عنکبوتی که دکتر به یه پسر بچه داده بود سوال میکردی.
باز هم جای شکر دارد که قبول کردی بری دندون پزشکی .