دخترم بهونه گیر شده
دخترک سیاه چشم من
هر روز سراغ آیناز را از من می گرفتی می پرسیدی چند شب باید بخوابیم تا آیناز بیاد ؟ الان ٥ روزه که آیناز اینجاست ولی از روز چهارشنبه که اومده تو بیقراری .طوری که بعد از ظهر چهارشنبه به خاطر تو مجبور شدم یک ساعت مرخصی بگیرم و زودتر بیام خونه. امروز هم بعد از ناهار اجازه نمی دادی برم دانشکده .
می گفتی :زنگ بزن مرخصی بگیر.
گفتم :نمی شه اگه نرم بیرونم می کنن.
در جواب گفتی :چه بهتر اونوقت همیشه پیشم می مونی .
گفتم اونوقت دیگه پول نمی دن که برای تو وسایل بخرم .
گفتی: من هیچی نمی خوام محتویات همه سک سک ها تکراریه من دیگه سک سک نمی خوام اسباب بازی هم خیلی دارم .بخری تکراری می شه.
(داخل پرانتز اینو بگم اواخر که بابات می رفت قزوین ،اجازه نمی دادی. دخترم دیگه بزرگ شده بود به وجود باباش نیاز داشت. گریه می کردی ساک بابا رو قایم می کردی یه بار بابات گفت عزیزم باید برم برا تو پول بیارم تا هرچی بخوایی برات بخرم . رفتی از کشو کمدت کیف پولت را آوردی در کیف را باز کردی داخلش چند تا اسکناس نو پنچاه وصد تومنی بود با گریه دادی به بابات گفتی بیامن این همه پول دارم اینارو بگیر نرو).
البته می تونستم مرخصی بگیرم واز اینکه تو بد عادت بشی و فکر کنی هر وقت اراده کنی میتونی منو توی خونه نگهداری مرخصی نگرفتم
بالاخره متقاعدت کردم و رفتم .
تو هم پایین نرفتی و مشغول تماشای کارتون شدی دندونت هم درد می کنه .
نمی دونم بهانه گیری تو از دندون درده یا از وجود آیناز و توجه بیشتر بقیه به اون .