هموطن، چهل روز پیش زلزله خانه ام را لرزاندو حال سرما تنم را .
سانای جان: زندگی جاریست ولی ... چگونه؟ برای تو می نویسم از درد . از درد مردم بی خانمان، از درد مردمی که چهل روز پیش زلزله خانه شان را لرزاندو در یک آن کاشانه شان را به تلی خاک تبدیل کرد.مردم دیگر از زلزله نمی ترسند چون چیزی ندارند از دست بدهند .هرچه داشتند از دست رفت. این چهل روز بر مردم زلزله زده چه گذشت ؟ به فکر کدام مصیبت خود باشند ؟ از دست رفتن عزیزان ؟ ویرانی خانه وکاشانه ؟ آوارگی وبی خانمانی ؟ از دست دادن احشام؟ زندگی در چادر؟ . . . و اما حالا بعد از گذشت چهل روز، توی چادر تنشان از سرما می لرزد. این بار نگران باد وباران وسوز وسرما هستند که چادر، تنها پناهگاهشان را می گیرد .آیا ...