سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

تبریک به خاله

  سانای جان خیلی خیلی خوشحالم برای اینکه خاله مهربونت از آزمون دکتری قبول شده . از همین جا به خاله ، عمو ،بابات ، مامانم و بخصوص بابا بهروز که مطمئن هستم از خود خاله هم بیشتر خوشحاله تبریک می گم . امیدوارم همیشه توی همه امتحانهای زندگی موفق وسربلند باشه خاله جون تبریک می گم خیلی دوستت دارم  سانای گلم ،تو خاله رو خیلی دوست داری همیشه به بابات می گی تو  رو خیلی دوست دارم وخاله  رو هم خیلی دوست دارم بابات میگه اگه خجالت نکشه می گه خاله رو از تو بیشتر دوست دارم. ...
4 مهر 1390

بدون عنوان

  سانای عزیز کلی عکس آماده کردم که بزارم تو وب فعلا وقتشو ندارم این چند روز هم نتونستم به خانه مجازی ات سر بزنم .اداره ،کار ،ماموریت سرم حسابی شلوغ بود. ساعت ٥ صبح یعنی سه ساعت ونیم دیگر  میریم کرج پیش آیناز جون .تا تورو ببینه بگه جانای گلدین .بعدش از جاده چالوس میریم شمال خونه عمه  و برگشتنی هم از گردنه حیران برمیگردیم . ان شالله مثل همیشه با خاطرات خوش برگردیم . دوستت دارم خیلی
25 شهريور 1390

از بازی هات

  عزیزم دنیای کودکی شیرینه  کارها وبازی های جالبی می کنی   یکی از بازی هات اینکه اسباب بازی وعروسکاتو می چینی برا فروش. من باید بیام ازت قیمت کنم و بخرم . سه تا صندلی داری پلاستیکی قرمز رنگ، صندلی بادی فیلی وصندلی تا شو کوچولو  . از صندلی میز آرایش من  هم بعنوان میز استفاده می کنی وصندلی ها  را دورش می چینی وبه قول خودت میز غذا خوری درست میکنی  وغذاتو باید اونجا بخوری با ما سر میز نمی شینی ومثل گارسون باید ازت بپرسم چی میل داری سه تا نوشیدنی آب ونوشابه وشربت پرتغال سفارش می دی ونوشیدنی ها را باید با سه تا استکان کارتونی بهت بدم. به هر ساز تو می رقصم تا شای...
17 شهريور 1390