سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

زلزله خبر نمی کند

 ﴿ سورة الزلزلة - سورة 99 -   تعداد آیات 8 ﴾ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا زُلْزِلَتِ الأرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الأرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الإنْسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨﴾    به نام خداوند بخشنده مهربان هنگامى كه زمين شديداً به لرزه درآيد، (1) و زمين بارهاى سنگينش را خارج سازد. (2) و انسان مى گويد:«زمين را چه مى شود (كه اين گ...
23 مرداد 1391

30 تیر ماه در روستا

امسال هرماه یک روز به روستا رفته وشب را انجا مانده ایم 29 تیر ماه  هم یکی از اون روزا بود. آماده برای جمع کردن  زردآلو در حال جمع کردن زردآلو کار خطرناک بابا سانای در کنار بوته اسفند کشاورز کوچولو                                              ...
19 مرداد 1391

مسافرت کرج و شمال (خونه عمه ها)

سه شنبه 20  تیر ماه به اتفاق آقاجان ومامان صغری به خونه عمه هات سفر کردیم . ابتدا به خونه آیناز ینا توی کرج رفتیم .کرج جای بخصوصی برای گردش نداره برای همین یه روز به باغ وحش تهران ویه روز هم به بازار رفتیم .   ورودی باغ وحش تهران آهوان زیبا سانای وآیناز دلم خیلی برای حیوانای باغ وحش سوخت ما انسانها چقد بی رحم هستیم  که به خاطر خودمون زبان بسته هارا زندانی کردیم وضعیت بعضی ها واقعا اسفناک بود بخصوص خزندگانی که داخل آکواریوم بودن دو سه وجب بیشتر جا نداشتن.                       &...
17 مرداد 1391

گردش یک روز جمعه -16 تیر ماه

صبح دل انگیز یک روز تابستان، کوله بارمان را بستیم به سوی روستای با صفای زاویه که به محلی زیوه نامیده می شود حرکت کردیم روستایی که در بالا دست گرگر قرار گرفته . داخل روستا امامزاده ای است بنام سید اسماعیل.  در حیاط امامزاده دو درخت کهنسال و تنومند چنار وجود دارد که داخل تنه شون خالی شده   سر راه به باغ پدر شوهر خاله رفتیم .   این عکس هم برای دل خودم .  عاشق کوچه های تنگ وباریک با دیوارهای کاهگلی هستم به خاطر سادگی شون.                   ...
15 مرداد 1391

سانای صاحب مهر می شود.

عزیز من: هر وقت یه جایی بریم بعد از برگشتن در بازیهات کارهایی که اونجا انجام شده را انجام می دی. مثلا :خرید وفروش ،آرایشگری ،خیاطی،مسافرت رفتن ،مراسم جشن عروسی واز جمله دکتر بازی چند وقت پیش گفتی کاغذ ها به اندازه کوچک ببر بده من روی اونا برا مریضام دارو بنویسم . من هم دو بسته تقویم تاریخ گذشته بودبا یه بسته ورق یاداشت، بهت دادم تا نسخه بپیچی  .وقتی با یکی بازی می کنی بیشتر تو پزشکی وطرف مقابل مریض. دفترچه بیمه بابابات وخودت  را تعویض کرده بودیم ولی چندبرگ سفید داشت. اونو هم بهت دادم تا استفاده کنی برات توضیح دادم که این وقتش گذشته برا همین دادم وگرنه نباید دفترچه های دیگه رو بنویسی . نسخه نوشتنت هم ...
11 تير 1391

شعری درباره خدا

  دوستای خوبم و همکارای عزیزم  ممنونم لطف کردید ونظرات خوبتون را درباره شناخت کودک از خدا نوشتید.      مامان خوب محیا جون ،زحمت کشیدند و این شعر زیبا را برام فرستادند.                               شعر از "قیصر امین پور" پیش از اینها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس خشتی از طلا پایه های برجش از عاج وبلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق کوچکی از تاج او هر ستاره، پولکی از تاج ...
5 تير 1391

تصور تو از خدا

بهترین هدیه خدا، سانای جان: همواره درباره خدا از من سوال می کنی سوال هایی که گاها در جوابش می مانم. در کل، تصور تو از خدا اینه که خدا خیلی خیلی  بزرگه (از نظر فیزیکی )چون همش در مورد بزرگی خدا از من سوال می کنی. خدا چقد بزرگه ؟از خونه بزرگتره ؟از دنیا هم بزرگتره ؟ و... همیشه  می گی من تو رو اندازه دنیا دوست ندارم  بلکه به  اندازه خدا دوست دارم چون خدا خیلی از دنیا بزرگتره  (با این توصیف می خوای نهایت دوست داشتنت را بگی) می پرسی:خدا چه شکلیه؟ بچه خدا کیه؟ دیروز هم می پرسیدی:  دشمن خدا کیه ؟  بهت گفتم :دروغگو دشمن خداست  . دوباره پرسیدی :خدا هم می میره؟&nbs...
3 تير 1391